شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت ×
  • آخرین اخبار

    یک بام و دو هوایی در اعطای فرمانداری ویژه! عدم همراهی مدیران و کارشناسان دفتر فنی و نظارت طرح های عمرانی دانشگاه، مشکل ساز شده است مشارکت ۸۳ درصدی بافقی ها در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ معدن دی ۱۹ آماده بهره برداری است / خوراک سنگ آهن چادرملوی اردکان و سنگ آهن بافق تامین خواهد شد متن سخنرانی تاریخی امام خمینی در مدرسه فیضیه (۱۳۴۲ ش) تاکنون هزار قطعه زمین برای نهضت ملی مسکن بافق تامین شده است جشنواره ی گل و گلاب در روستای هریسک علیای بافق امیدواریم با محصولات شرکت زرین خرما، بافق را به جهان معرفی نماییم اختتامیه پانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر بچه‌های مسجد بخشنامه جدید بانک مرکزی درباره وام ازدواج و فرزندآوری صادر شده است برداشت ۵۰۰ تن ماهی تیلاپیا در استان یزد تا پایان سال استاندار پیگیر تامین خوراک شرکت سنگ آهن هستند / انتقال حساب های شرکت به شهرستان، طبق مصوبه مورد تاکید و پیگیری است حماسه ای دیگر از مردم بافق مدیریت بحران یا بحران مدیریت! جانباز شهید سیدمحمد حسینی در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت + تصاویر گنجاندن پهنه ریلی بافق در سند یزد نوین / آغاز تحقق ایجاد پهنه ریلی بافق در هفته دولت مسئله بورسی شدن سنگ‌آهن باید شفاف‌سازی شود / امام جمعه، فرماندار و نماینده مردم غریبه نیستند اجرای طرح های توسعه ای با جدیت پیگیری می‌شود / ریل گذاری در مسیر پیشرفت طرح های توسعه ای کارگران بافق دغدغه مند هستند و دلشان برای شهرشان می سوزد یکی از دلایل جدی عقب ماندگی شرکت سنگ آهن مرکزی از رقبای خود، عرضه نشدن در بورس است بیشترین تعداد موارد بیماری سالک در سال جاری مربوط به شهرستان‌های بافق و یزد می باشد آغاز احداث نخستین نخلستان هوشمند و صنعتی در بافق بافق، افتخاری برای استان راهیابی محمدرضا صباغیان بافقی به مجلس آرامش شهروندان خط قرمز دادستانی است / با متخلفان طبق ضوابط قانونی برخورد جدی خواهد شد دهک های یک تا هفت، دو میلیون و دویست هزار ریال کالابرگ الکترونیکی می گیرند برگ زرین دیگری بر افتخارات بافق مردم از وعده‌های مسئولان درباره بیمارستان خسته شده‌اند من از مردم عزیز بافق خجالت می کشم که مجدد بحث بیمارستان را پیش بکشم تولید نوشابه گازدار خرما در بافق تامین مالی سه هزار میلیارد تومانی برای مجموعه شرکت سنگ آهن مرکزی ایران-بافق حقیقتاً راه نجات کشور نظام تعلیم و تربیت و نظام آموزش و پرورش کشور است / واگذاری ۲۰درصد از حقوق دولتی معادن به حوزه آموزش و پرورش تولید سرکه چوب برای اولین بار در بافق کاندیدا ها پروژه های نیمه تمام بافق را ابزاری برای تبلیغات خود قرار ندهند؛ بگذارند این مردم به درد خودشان بسوزند! بهشت معادن در حسرت یک بیمارستان! و اما آهن اسفنجی! عملیات کربلای چهار، پیچیده ترین عملیات جنگ ازدواج و طلاق در بافق افزایش یافته است نزدیک به ۱۷میلیارد تومان به آموزش و پروش بافق مساعدت شده است ششمین اجلاسیه مجمع عمومی بسیجیان شهرستان بافق برگزار می‌شود تشییع و تدفین شهید گمنام در باقرآباد بافق حمایت از مطالبه و مطالبه‌گری در سایه قانون ۱۵۰ هزار نفر حاشیه نشین در شهر یزد نتیجه توسعه نامتوازن در استان است / ممنوعیت بارگذاری صنایع آلاینده در محور مهریز عقدا برای اولین بار ۱۰۰درصد چراغ‌های گازی شهر بافق تعویض می‌شود. بیانیه ناحیه مقاومت بسیج شهرستان بافق عملیات اجرایی پروژه انتقال آب خلیج فارس به شرکت صنایع آهن و فولاد سرمد شهرستان ابرکوه آغاز شد در خاموشی چاهها، دقت شود یک نسخه واحد برای همه شهرها پیچیده نشود. دومین جشنواره رسانه‌ای ابوذر شهرستان بافق برگزار می‌شود از کلاس‌ها و درس‌های بدون معلم متأسفم / فروش سنگ‌آهن به بیرون از بافق، ظلم به این شهر است مطالبه امام جمعه بافق نتیجه داد

    خاطره ای از جانباز و آزاده سر افراز حاج حسین عسکریان
    28 مرداد 1402 - 15:37
    شناسه : 5940
    بازدید 318
    13
    به مناسبت سالروز ورود آزادگان ؛ حاج حسین عسکریان در سال 1364 در عملیات والفجر 8 به اسارت دشمن بعثی در آمد و پس از 5 سال تحمل سختی ها و شکنجه های مزدوران عراقی در تاریخ 1369/6/3 با افتخار به آغوش میهن بازگشت.
    نویسنده : خبرنگار پیشتاز بافق منبع : پایگاه خبری پیشتاز بافق
    پ
    پ

    وی خاطرات دوران اسارت را بی شمار دانست و به یکی از آنها اشاره نمود و گفت:

    بعد از بازجوئی در پادگان بصره ، ما را به (استخفارات ) سازمان اطلاعات و امنیت عراق بردند . در یک اتاق که حدودا چهار در شش با یک در آهنی و یک پنجره کوچک که عراقی ها از پشت آن پنجره ما را کنترل می کردند . اتاقی که هیچ کف پوشی نداشت جز سیمان و موزائیک .
    روزی یک بار برای دستشوئی رفتن در را باز می کردند آن هم فقط برای یک دقیقه و اگر دیر از دستشوئی بیرون می آمدیم با لگد چنان محکم به در می کوبیدند که بر اثر آن با سر و صورت به دیوار می‌خوردیم ، مخصوصا ما که مجروح بودیم و کسی باید همراه ما می آمد. در آنجا حتی کفش نداشتیم و مجبور بودیم با پای برهنه برویم.
    روزهای سختی بر بچه ها گذشت ، نزدیک به ۷۰ نفر از اسراء در یک سلول ۲۴ متری می بایست با هم باشیم . سالم و مجروح با هم بودیم ، جراحات و زخمها بعد از چند روز از اسارت موجب شده بود که بوی بدی سلول را فرا بگیرد و باعث آزار و اذیت بقیه شود ، عراقیها هم از این وضع ما نه تنها ناراحت نبودند بلکه بسیارخوشحال بودند . هر وقت می گفتیم کمی باند یا مواد شست و شو برای زخمها بدهید ، اجتناب می کردند و با توهین می گفتند حقتان همین است ،

    محل بازجوئی  اسرا پشت در زندان در سمت راست زیر یک بالکن بود که ، دو سه نفر از افسران روی صندلی می نشستند و بازجوئی می کردند
    قبل از اینکه بیرون برویم به ما می گفتند که باید برای افسران احترام بگذارید ( روش احترام هم این بود که وقتی نزدیک افسر می رسیم می بایست سرمان پایین و دو پایمان جفت باشد و به حالت خمیده پای راست را طوری به زمین بزنیم که صدای بلند آن را عراقی ها بشنوند و اجازه سربلند کردن به ما بدهند )

    در یکی از روزها که مرا برای بازجوئی به بیرون از سلول بردند .نگهبان مرا به مترجم نشان داد ، مترجم گفت : چرا خودت را راست نمی گیری ؟ گفتم مجروح هستم و کتفم شکسته و نمی توانم دست و کمرم را بالا نگه دارم .فرمانده نگاهی به نگهبان کرد و با اشاره گفت : بروید آن طرف . بعد به نگهبان دستور داد که از من احترام بگیرد ، که ببیندمی توانم انجام دهم یا نه .او به طرف من آمد برای مدتی دستش را زیر چانه من گذاشت و دست دیگرش را هم به پشتم و شروع به فشار دادن کرد . من هم از شدت درد گردن و کمر به خود می پیچیدم .
    هر قدر فشار را بیشتر می کرد درد من هم بیشتر می شد . تا اینکه از شدت درد فریاد زدم ( یا حسین ) و روی زمین افتادم . نگهبان با کابل چند ضربه به بدن و پاهایم زد و هر کار کرد نتوانست بلندم کند . در همین لحظه که پشت به زمین بودم و سرم به سمت بالا بود ، افسران را دیدم که بالای سرم جمع شده اند . یکی از آنها با دست اشاره کرد که بلند شو ، من بیهوش بودم و فقط با اشاره توانستم بگویم نمی توانم همین باعث شد آن عراقی یکدفعه چوب دستی خود را از زیر بغل بیرون آورد و در حالی که گوشم را گرفته بود چوب را محکم به سرم کوبید و پس از پرسیدن چند سوال که اصلا متوجه آنها نشدم مرا کشان کشان به سلول بردند .

    سایر اخبار

    ثبت دیدگاه

    دیدگاهها بسته است.